وقتی روی تخت بیمارستان مرگ رو توی تک تک سلولای مسمومم حس میکردم گوشیشو برداشت ازم فیلم و عکس بگیره و بهم گفت اینا رو میگیرم که بعدن ببینی چقدر عذابم دادی
آره اون موقع فرصت خوبی بود واسه شکنجه روحی دادن. وقتی که صورتت دهنت معدت به شکل وحشتناکی میسوزه و کم کم دست و پاهات سرد و بی جون میشن و همه ی ترست از اینه که فلج بشی !!
. بابا ! از خودت بپرس بابا ! تا به حال چند تا عکس گرفتیم که توشون آرایش کنیم و لباس خوب بپوشیم و بخندیم هیچی . چند تا عکس خونوادگی داریم ؟؟؟؟؟
فکر میکنم اگه بیشتر بستری میشدم یا میرفتم تو کما یا فلج میشدم بیشتر میتونستی عکس بگیری اصلن شاید یه آلبوم درست میکردی . حیف شد مگه نه ؟!!
درباره این سایت